-
بعد دیدار تو
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:40
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم نمی دانم چه باید کرد با این روح...
-
یه دل دارم
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:38
یه دل دارم خدا داره زمین داره ، هوا داره میون دریای غمش کشتی و نا خدا داره یه دل دارم ترزک داره ترس و یقین و شکداره رو بام برفیش ، همیشه یه دنیا بادبادک داره یه دل دارم وفا داره یه طاقی از طلا داره تو بهترین جاش یه دونه قصرو یه پادشا داره یه دل دارم نگین داره هوا داره ، زمین داره تو دریای پر از غمش قایق و سرنشین داره...
-
سفر عاشقانه
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:35
سُپور صبح مرا دید که گیسوان درهم و خیسم را ز پلکان رود میآوردم سپیده ناپیدا بود □ دوباره آمدهام از انتهای درّهی سیب و پلّکان رفتهی رود و نفس پرسهزدن اینست رفتن گشتن برگشتن دیدن دوباره دیدن رفتن به راه میپیوندد ماندن به رکود در کوچههای اوّل حرکت دست قدیم عادل را بر شانهی چپ خود دیدم و بوسیدم و عطر...
-
استعفا
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:32
در شهر قدم میزنم در شهر قدم زدنی بیمقصد در پیش قدم زدنی بیبازگشت در خیال قبل از ساعت 4 بعدازظهر بعد از ساعت 8 صبح وقت مال من است من وقت دارم برای دستهای تنبل قلوه سنگ جمع کنم و ماه را که سالها در صفحهی دوّم کتاب جغرافیام خفته است به بیداری بازآورم بیچاره معلّم ما گمان میکرد اقیانوسها و کوههایند که...
-
سیزده
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:29
با لبخند نشانی خانه ی تو را می خواستم همسایه ها می گفتند سالها پیش به دریا رفت کسی دیگر از او خبر نداد به خانه ی تو نزدیک می شوم تو را صدا می کنم در خانه را می زنم باران می بارد هنوز باران می بارد
-
بیست و دو
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:27
درختانی را از خواب بیرون می آورم درختانی را در آگاهی کامل از روز در چشمان تو گم می کنم تو که با همه ی فقر و سفره بی نان در کنارم نشسته ای لبخند برلب داری در چهر جهت اصلی چهار گل رازقی کاشته ای عطر رازقی ما را درخشان مملو از قضاوتی زودگذر به شب می سپارد همه چیز را دیده ایم تجربه های سنگین ما ما را پاداش می دهد که آرام...
-
بارون
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:25
همه اینو می دونن که بارون همه چیز و کسمه آدمی و بختشه حالا دیگه وقتشه که جوجه ها را بشمارم چی دارم چی ندارم بقاله برادرم می رسونه به سرم آخر پاییزه حسابا لبریزه یک و دو ! هوشم پرید یه سیاه و یه سفید جا جا جا شکر خدا شب و روزم بسمه
-
ساده دل
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:23
دل ساده برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور گنجشک ها را از دور و بر شلتوک ها کیش کن که قند شهر دروغی بیش نبوده است
-
و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:21
چه روز سرد مه آلودی چه انتظاری آیا تو باز خواهی گشت ؟ تو را صدا کردند تو را که خواب و رها بودی و گیسوان تو با رودهای جاری بود تو را به شط کهن خواندند تو را به نام صدا کردند از عمق آب و باغ کوچک گورستان را در باد به سوی شهر گشودند تمام بودن رازی شد و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست
-
تو از تبار بهاری
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:18
تو عاشقانه ترین نام و جاودانه ترین یادی تو از تبار بهاری تو باز می گردی تو آن یگانه ترین رازی ای یگانه ترین تو جاودانه ترینی برای آنکه نمی داند برای آنکه نمی خواهد برای آنکه نمی داند و نمی خواهد تو بی نشانه ترین باش ای یگانه ترین
-
غزل تقویم ها
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:15
عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم تقویم ها گتند و ما باور نکردیم در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم دل در تب لبیک تاول زد ولی ما لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم حتی خیال نای اسماعیل خود را همسایه با تصویری از خنجر نکردیم بی دست و پاتر از دل خود کس ندیدیم زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم
-
تقصیر عشق بود
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:13
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد تا راز عشق ما به تمامی بیان شود با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد جایی دگر برای عبادت نیافت عشق آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد...
-
آرزو
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:10
به امید نگاهت ایستادن به روی شانه هایت سر نهادن خوشتر از این آرزویی است دهان کوچکت را بوسه دادن
-
عشق بی سامان
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:07
چنین با مهربانی خواندنت چیست ؟ بدین نامعربانی رندنت چیست ؟ بپرس از این دل دیوانه من که ای بیچاره ماندنت چیست ؟
-
رمیده
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 10:02
نمی دانم چه می خواهم خدا یا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز ز جمع آشنایان میگریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم ویکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت بدامانم دو صد پیرایه بستند...
-
از دوست داشتن
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 09:54
امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره میبارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقه میکارد شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتشها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از قطره های الماس است...
-
مرغ باران
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 09:50
تلاش شب که ابر تیره می بارد روی دریای هراس انگیز و ز فراز برج باراند از خلوت، مرغ باران می کشد فریاد خشم آمیز و سرود سرد و پر توفان دریای حماسه خوان گرفته اوج می زند بالای هر بام و سرائی موج و عبوس ظلمت خیس شب مغموم ثقل ناهنجار خود را بر سکوت بندر خاموش می ریزد، - می کشد دیوانه واری در چنین هنگامه روی گام های کند و...
-
فانوس عمر
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 09:41
گر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچه بن بست گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
-
بابا بیا
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 16:40
بابا منو تنها نذار با این وجود بی قرار ماند ز تو گر بروی طفل یتیمی یادگار تا من نگریم زار زار بابا بیا بابا بیا * بازنده گشتم در قمار بودم گر از بازی کنار در حیرت و اندیشه ام از دست کار روزگار خواهم تو را دیوانه وار بابا بیا بابا بیا ** بابا چه سخته زندگی دور از تو وآغوش تو بوی تو را دارد هنوز این آخرین تنپوش تو بهشتم...
-
پریشانتر
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 16:20
شبی آن نازنین در بزم ما بود به روی شانه اش گیسو رها بود بر آن دستی کشید و زیر لب گفت پریشان تر از این حال شما بود
-
غم پریدن
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 16:15
شکوفه زار شود باغ از چمیدن تو که گل ز شاخه برآید به شوق دیدن تو تر از نسیم بهار دانی چیست ؟ میان باغ و چمن حالت چمیدن تو گل از درخت بچین با لب شکوفه نشان که غنچه باز شود در هوای چیدن تو به برگ گل چو نسیمی وزد به یاد آید نگین گونه به هنگام لب گزیدن تو امید کام به من داد لحظه ی دیدار نگاه کردن و خندیدن و رمیدن تو به وقت...
-
دو خنده
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 16:10
دو خنده از تو همه عمر مانده در یادم که بود آیتی از شادی و اسیری من یکی ز روی وفا در شب جوانی ما یکی ز راه ملامت به روز پیری من
-
ای غزل من
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 16:06
تو از کدام قبیله ای ای خاتون شعر من ؟ ای بلندای جمال و جلالتت ای تمامت قامت و قیامت ناز خرامت را نازم اگر به روز برآیی آبرو به آفتاب نماند و گر به شب بتابی ماه بر آستانت به سجده افتد که ماه نیز آفتاب پرست است اگر از چمن بگذری بنفشه ها و لاله ها به دمنت آویزند تا مگر بربایند عطر اندامت را ای سیه چشم به صحرا بگذر تا...
-
اشک وداع
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 15:54
گریه کن ای دل که دوست از بر ما می رود وای که از باغ عشق عطر وفا می رود زانکه دل تنگ ما جای دو شادی نبود تا ز در آمد سهیل و سها می رود گر چه ز چشمم رود همراه اشک وداع مهرعزیزان کجا از دل ما می رود خانه ی دلتنگ ما تشنه ی آوای اوست آه که از این سرا نغمه سرا می رود باغ دل ما از او لطف و صفا می گرفت حیف کزین بوستان لطف و...
-
گزیده شعرهای ناب
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 14:39
در وهم نیاید که چه شیرین دهنی اینست که دور از لب ودندان منی ما را به سرای پادشاهان ره نیست تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی ****************** *********** تا حال منت خبر نباشد در کار منت نظر نباشد تا قوت صبر بود کردیم دیگر چه کنیم اگر نباشد آیین وفا و مهربانی در در شهر شما مگر نباشد گویند نظر چرا نبستی تا مشغله و خطر...
-
خیال روی تو
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 13:10
خیال روی تو در هر طریق همره ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد به حاجب در خلوت سرای خاص بگو به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است اگر به سالی حافظ دری زند بگشای نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست جمال چهره تو حجت موجه ماست هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست گناه...
-
الا یا ایهاالساقی
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 13:06
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ها ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها شب...
-
راز خلقت جهان در شعر حافظ
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 12:49
یکی از بهترین شعرهای حافظ این شعر است: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد *** عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد وقتی خواست ذاتت تجلی کند عشق پیدا شد یعنی این عشق بود که ظهور کرد. «آتش به همه عالم زد» یعنی همه اشیاء را عاشق تو کرد. جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت *** عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد (بحث آدم را بخوانید...
-
فریب عشق
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 12:25
به فریب من چه کوشی که ز عشق در گریزم هوسی به سر ندارم هوس مرا گرفتی بگشا دری به رویم مگرم نفس برآید بخدا تو ای ستمگر نفس مرا گرفتی