دو خنده از تو همه عمر مانده در یادم
که بود آیتی از شادی و اسیری من
یکی ز روی وفا در شب جوانی ما
یکی ز راه ملامت به روز پیری من
گریه کن ای دل که دوست از بر ما می رود
وای که از باغ عشق عطر وفا می رود
زانکه دل تنگ ما جای دو شادی نبود
تا ز در آمد سهیل و سها می رود
گر چه ز چشمم رود همراه اشک وداع
مهرعزیزان کجا از دل ما می رود
خانه ی دلتنگ ما تشنه ی آوای اوست
آه که از این سرا نغمه سرا می رود
باغ دل ما از او لطف و صفا می گرفت
حیف کزین بوستان لطف و صفا می رود
گر چه به ما هر نفس لطف خدا می رسد
از سرمان سایه ی لطف خدا می رود
می رود اما دلش ساز وطن می زند
این نگران ر نگر رو به قفا می رود
آب و گلش در حضر جان و دلش در سفر
عاشق اشفته حال دل به دو جا می رود
لحظه ی بدرود خویش تا نزند آتشم
با دل اندهگین شادنما می رود
تا که بگردد بلا از قد و بالای او
برلب بی خنده ام ذکر دعا می رود
دل به چه کارآیدم گر که دلارام نیست؟
خانه نخواهم اگر خانه خدا می رود
ناله برآید ز سنگ گر که بداند دمی
از غم یاران چه ها بر سر ما می رود
ناله ی جانسوز من سر به ثریا کشید
آتش دل را ببین تا به کجا می رود
داغ به جان سها دوری سامان نهاد
خسته ی بیمار دل بهر شفا می رود
نیست عجب گر سها راه به سامان برد
اختر تابان ما سوی سما می رود