شکوفه زار شود باغ از چمیدن تو که گل ز شاخه برآید به شوق دیدن تو تر از نسیم بهار دانی چیست ؟ میان باغ و چمن حالت چمیدن تو
گل از درخت بچین با لب شکوفه نشان که غنچه باز شود در هوای چیدن تو به برگ گل چو نسیمی وزد به یاد آید نگین گونه به هنگام لب گزیدن تو امید کام به من داد لحظه ی دیدار نگاه کردن و خندیدن و رمیدن تو به وقت بوسه به رخسار او بریز ای اشک که باغ عشق شود خرم از چکیدن تو بیا کز آمدنت جان تازه می یابم چو تشنه باشد و دریا به من رسیدن تو به ماهتاب شب زلف خود به شانه بریز که صد ستاره برآید برای دیدن تو به بوسه بوسه سرشک مرا ز رخ برچین که صبح رشک برد بر ستاره چیدن تو به یک نگاه شبم را ستاره باران کن که ماه روشنی آموزد از دمیدن تو به آشیانه ی گرم من آمدی خوش باد ولی بگو چه کنم با غم پریدن تو